تقریبا بر این اجماع شده است که عبدالله عروی؛ اندیشمند، مورخ و نویسنده‌ی مغربی بارزترین روشفکر و دانشمند عربی در طی قرن بیستم و آغاز هزاره‌ی سوم می‌باشد، بویژه با گسترش بنیادگرایی که عروی پیش‌بینی کرده بود و از عواقب وخیمش بیم می‌داد. 

عبدالله عروی کیست؟ کجا زاده شد و پرورش یافت؟ کجا تحصیل نمود؟ به چه اشتغال داشت؟ و چه تولید کرد؟

این مقاله که به زندگی‌ عبدالله عروی می‌پردازد، خودش یک ماجراجویی است و اگر در سال‌های اخیر خود عروی زندگی‌نامه‌اش را ننوشته بود و برخی از رازهایش را در معرض دید عموم نگذاشته بود، من چنین جرأتی نمی‌کردم.

آفرینش و پرورش .. سال‌های کودکی و نورستگی 

در شهر آزمور در کشور مغرب و نزدیک ریزشگاه رودخانه‌ی «ام الربیع» شخصی به نام عبدالله بن حسن عروی در نوامبر ١٩٣٣م دیده به جهان گشود.

آزمور در دوران کودکی عروی عظمت و مجد خود را از دست داده بود، هر چند به تعبیر این اندیشمند در آن روزگار «تپه‌های برهنه‌ای داشت که می‌پنداشتم در حجاز هستم» یا «بیشه‌هایی داشت که گمان می‌کردم در هندوستانم» یا «از سواحلی برخوردار بود که تصور می‌کردم در کالیفورنیا زندگی می‌کنم». آزمور دیگر «شهری در کنار روستای فاس» نمانده بود ـ آن‌گونه که اهالی و دوستدارانش بر زبان می‌آوردند. زیرا در روزگار استعمار و تحت الحمایگی، به تعبیر یکی از پژوهشگران فرانسوی در «مستندات مغرب»، همانند شاهزاده‌ی افسون شده در بین دژهای ویران به خواب رفته بود. آزموری که عروی در داستان «اوراق» آن را مرغزار دنیا می‌دید، اکنون درخشش خویش را از دست داده بود. 

گرچه شهر آزمور در دوران کودکی و جوانی عروی گذرگاه نیروهای اشغالگر فرانسه بود، اما هنوز بزرگان و اشرافش را از دست نداده بود، از جمله خانواده‌ی عروی که طی سده‌ی نوزدهم میلادی و پیش از آن‌که بویژه توفان «سلطان مولای حفیظ» فرا رسد و در سال‌های 1907 و 1908م قدرت خاندان عروی را براندازد، در منطقه چیرگی داشت. این خاندان بخشی از املاکش را حفظ کرد و تا حدودی در آزمور اعتبار داشت، به دلیل این‌که هنوز در این شهر منطقه‌ای به نام «درب العروی» وجود دارد. 

فرانسه با نیاوردن نیروی نظامی فراوان در آزمور حضورش را پررنگ نکرد. ده سال پیش، عروی اعتراف کرد که شهرش تنها پنج سرهنگ اروپایی را می‌شناسد. 

عروی کم‌حرف است و بسیار بر صمیمیت‌اش اصرار و تعصب دارد و از زندگی‌اش چیزی نمی‌گوید، جز آن‌چه در خاطراتش به نام «خواطر الصباح» (خاطرات سپیده‌دم) نگاشته است. طبق گفته‌ی عبدالمجید قدوری مورخ، جوانب دوستی و صمیمیت بر این اثر چیرگی دارد. کتاب خواطر الصباح از عروی روشنفکر بیش‌تر سخن می‌گوید، یعنی از زمانی که عروی کتاب مهم «الإیدیولوجیة العربیة المعاصرة» (ایدئولوژی معاصر عربی) را در سال 1967م منتشر ساخت. ولی عروی از کودکی و جوانی خود جز به صورت اشاراتی محدود در داستان‌هایش چیزی نمی‌گوید، بخصوص در کتاب «یتیم» که در 1978م و کتاب «اوراق» که در 1989م پخش شد. او می‌کوشد تا میان ادریس عروی و عبدالله عروی آمیختگی صورت نگیرد، زیرا اولی درگذشته است و دومی هنوز زنده و روزی‌خوار است. بنا بر این در چیزی از کودکی و جوانی عروی نمی‌توان به آسانی رخنه کرد، چون ـ همان‌گونه که بیان شد ـ صمیمیت و تعصب دارد و هم‌چنین بر گفتن از کودکی و جوانی‌اش فایده‌ای مترتب نمی‌بیند. حتی بخشی که در زندگی‌نامه و خاطراتش به دوران نوجوانی و جوانی‌اش وابسته است و خودش آن را در سال 1949م نگاشته بود؛ آن دوران که در شهر مراکش دانش‌آموز بود، منتشر نکرد و به استفاده‌ی اشاره‌گونه از آن در دو داستان «یتیم» و «اوراق» بسنده نمود. 

از قراین برمی‌آید که عروی در زادگاه خود؛ شهر آزمور، در شش سالگی، یعنی با شروع جنگ جهانی دوم آموختن را آغاز کرده و در همین سن یعنی 1939م مادرش را از دست داده است. در چنین سالی با کتاب «تراژدی» به نیکی آشنا شد. آیا به همین دلیل است که به خواندن آثار ویلیام شکسپیر علاقه‌مند می‌باشد؟ خودش باید پاسخ دهد و بسا پاسخ ندهد. 

بر اساس گفته‌های دوست دوران کودکی‌اش؛ عباس مرابط که از مبارزان مغرب و همشهری عروی است و به اعدام محکوم شد و رئیس کانون وکلا در شهر جدید مغرب بود، عروی به جنبش فرهنگی شهر آزمور پیوست که سه گروه از دانش‌آموزان با راهنمایی جنبش ملی مغرب در آن فعالیت می‌کردند: شاگردان آموزش عربی، شاگردان آموزش دوگانه و شاگردان آموزش فرانسوی. عروی هم در میان آنان بود. 

عبدالله عروی پس از جنگ، تحصیلات دبیرستانی خویش را در مراکش ادامه داد و به سال 1953م در شهر رباط لیسانس گرفت. از شگفتی‌های روزگار است که در دبیرستان «مولای یوسف» با دختر ژنرال آلفونس جان هم‌کلاس بود؛ ژنرالی فرانسوی که مقیم مغرب بود و برای عزل محمد خامس؛ شاه مغرب بین سال‌های 1927تا 1961م، زمینه‌سازی می‌کرد، پیش از آن‌که جانشین وی ژنرال کیوم این وظیفه را در سال 1953م تکمیل نماید.

عبدالله عروی میان گزینه‌های تحصیل در پزشکی، ادبیات و علوم سیاسی سرگشته بود، تا این‌که سرانجام دانش‌آموز آزموری که بین سال‌های 1949 تا 1953م آثار فلسفی نیچه را مجدّانه خوانده بود، رشته‌ی علوم سیاسی را برگزید و در واحد ششم مؤسسه‌ی «ژانکه سان کیوم» پاریس ادامه تحصیل داد. هدف نهایی عروی از این رشته دست یافتن به مدرکی بود تا بتواند در مدرسه‌ی فرانسوی ملی مدیریت کارمندی عالی‌رتبه گردد. ولی ـ همان‌گونه که خودش می‌گوید ـ دست‌یابی به این دانشنامه هم‌زمان بود با دست‌یابی مغرب به استقلال و در نتیجه از بین رفتن حق مردم مغرب در ورود به این مدرسه با این توجیه که بیگانه به شمار می‌آمدند و توافق‌نامه‌ای برای اعطای حق ورودشان امضا نشده بود. 

عروی تحصیلات تکمیلی را ادامه داد و در سال 1958م توانست در رشته‌ی تاریخ دیپلم عالی بگیرد و پایان‌‌نامه‌اش را به پژوهش پیرامون «بازرگانی و کشتیرانی عربی در اقیانوس هند در سده‌های 10 تا 14» اختصاص داد. پس از آن به سال 1976م با موضوع  «اصول اجتماعی و فرهنگی کشور مغرب: 1830 تا 1912» از دانشگاه سوربون دکترا گرفت. در سال 1963م عبدالله عروی به خاطر تفوق در مسائل اسلامی جایزه گرفت و در شهر رباط در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی به تدریس پرداخت، پس از آن‌که در سفارت مغرب در قاهره و بعد از آن در پاریس، مشاور فرهنگی بود.  

مدتی که در پاریس بود سرنوشت عروی همانند ادریس عروی؛ قهرمان داستان «اوراق» است که به فرهنگ و ذوقی تازه دست یافت. در همان‌جا با بارزترین همکار مغربی‌اش؛ هشام جعیط مورخ تونسی  و همکاران فرانسوی‌اش همانند لویی مارماز؛ سیاستمدار سوسیالیست و رئیس انجمن ملی در طی دوره‌ی نخست ریاست فرانسوا میتران سوسیالیست آشنا شد. زنجیره‌ی ساختار شخصیتی عبدالله عروی به دوران پاریس متوقف نگشت، زیرا او در خاطراتش برملا می‌کند که چگونه بین سال‌های 1967تا 1972م طی اقامت در ایالات متحده‌ی آمریکا بهره برده است.         

  مسیر شغلی عبدالله عروی .. روشنفکر، سیاستمدار و دانشگاهی:

زندگی شغلی عبدالله عروی مسیری ترکیبی داشته است؛ او فعالیت کاری و سیاسی‌اش را در صفوف چپ جنبش ملی مغرب در کنار مهدی بن برکه آغاز کرد و همواره ملازمش بود و در سفرهای فلورانس در 1957م و بلگراد در 1958م در راستای جنبش عدم تعهد با او همراه بود. عروی بر اساس گواهی محمد یازغی و محمد حربی، در تنظیم گزارش مورد پسند انقلاب مغرب که در سال 1962م آن را مهدی بن برکه به کنفرانس دوم اتحادیه‌ی ملی نیروهای مردمی ارائه داد، نقشی بنیادین داشت. 

اما عروی از این شغل والا و از این موقعیت سیاسی کناره گرفت و به تدریس در دانشگاه روی آورد. او معتقد است کسی که در سیاست تجربه‌ای کسب کرده، نباید آن را پیشه کند، چون سیاست، شغل نیست. این را از تجربیات خود در آمریکا می‌گوید. هیچ‌ سیاستمداری بیش از دوبار در پست‌های کلان، مسؤولیتی نمی‌پذیرد.

عروی؛ سیاستمدار گذشته، اکنون در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی در رباط به عنوان یک روشنفکر بروز پیدا کرد. هنگامی که 32ساله شد، در پاییز 1965م نگارش کتاب «الإیدئولوجیة العربیة المعاصرة» (ایدئولوژی معاصر عربی) را به پایان رساند. این کتاب با مقدمه‌ی خاورشناس معروف؛ مکسیام رودنسون چند هفته‌ی پیش از شکست 1967 اعراب در فلسطین که مؤلف آن را پیش‌بینی کرده بود، در آغاز بهار 1967م چاپ اولش به بازار آمد. اندکی پس از جنگ شش روزه، عروی در نشریه‌ی «علم» نوشت که «آن‌چه را من در عالم نظر منعکس کردم، حوادث دردناک اخیر آمده تا آن را توجیه و عملی کند». نزیه حکیم؛ نویسنده و مترجم نیز گفت: عروی این شکست را پیش از وقوعش پیش‌بینی کرده بود.

این شکست، شکست همگان بود، و طبق نوشته‌ی عروی در تابستان 1970م که نسخه‌ی عربی کتاب مذکور را ارائه داد: «هیچ چیز آن را از دل‌های ما پاک نمی‌کند». او پس از پیوستن به ایالات متحده‌ی آمریکا برای تدریس در پاییز 1967م به فرمان خاورشناس و دانشمند معروف؛ گوستاو وان گرونباوم، با فرهنگ آنگلوساکسونی تماس مستقیم برقرار و آن را تجربه نمود. فرهنگی که بر حس امپریک، تجربی و پراگماتیک و طبع سرد استوار است و با عواطف و احساسات لاتینی، عربی و اسلامی فاصله دارد. در خلال این تجربه و آمیختگی در عروی احساس عملی ریشه دواند. به همین سبب بعدها گفت که انگیزه‌اش یافتن راهکارهای فکری برای مشکل کار است. 

عروی در خلال تجربیات خود در آمریکا پناهگاهی یافت تا از سنگینی شکست و نیز گوشه‌نشینی رفتاری نخبگان مغربی رهایی یابد. او در مقدمه‌ی کتاب «ایدئولوژی معاصر عربی» از فقر فکری و ناتوانی سیاسی نخبگان گفته بود و آنان را نه نخبه، که مشتی چاپلوس و اشرافی نامیده بود. عروی آن‌گونه که شاهد شکست 1967م در فلسطین بود، زندگی سیاسی جاری در آمریکا را نیز نظاره‌گر بود که در آن انتخابات 1968م برگزار شد و ماجرای جنگ ویتنام و مشکلات خاورمیانه در قلب موضع‌گیری‌های سیاسی روز بود. او شاهد صعود  و نیز افول نیکسون بود. ترور رابرت کندی؛ کاندیدای دموکرات‌ها را دیده بود و پیشرفت قضیه‌ی ویتنام را مشاهده کرده بود.

پس از بازگشت به مغرب در 1969، سال بعد برای بازگشت مجدد به دانشکده با مخالفت ریاست آن‌جا یعنی ابراهیم بوطالب مواجه شد، با این‌که کشور در زمینه‌ی تدریس و پژوهش‌های علمی به کادر بومی نیازمند بود. عروی دید عده‌ای می‌کوشند او را به خارج از کشور بازگردانند. مردم در مغرب تنها به موقعیت‌های شغلی باور دارند، حتی ـ مثل بسیاری از جاهای دیگر ـ اگر قادر بر انجام وظیفه‌ی خود نباشند یا فقط به بخش کمی از وظایف محوله عمل کنند. به شایستگی‌ها توجه نمی‌شود.          

عروی به مقام استادی بسنده نکرد و به تألیف و ارائه‌ی کنفرانس در چندین دانشگاه فرانسوی و آمریکایی به عنوان استاد مهمان، و به برخی از وظایف عمومی پرداخت. او در بهار 1977م به مناسبت انتخابات اعضای مجلس نمایندگان که در روز دوم ژوئن برگزار شد با کاندیداتوری از سوی اتحادیه‌ی سوسیالیسم نیروهای مردمی از حوزه‌ی انتخابیه‌ی «عنق» در دارالبیضاء، یک تجربه‌ی سیاسی کسب کرد. همان‌ طور که در هیئت تحریریه‌ی فصلنامه‌ی «دیوجین» که از سوی سازمان یونسکو در پاریس منتشر می‌شد، حضور خویش را حفظ کرد.

در آوریل 1985م عبدالله عروی در آکادیمیک «المملکة المغربیة» عضو شد. و در می 1990م در شورای مشورتی حقوق بشر عضویت گرفت، تا پایان دسامبر 2002م در این شورا بود. 

در تابستان 1984م از سوی پادشاه فقید مغرب؛ حسن دوم برای شرح و تفسیر ابعاد و اهداف معاهده‌ی اتحادیه‌ی عربی ـ افریقایی با لیبی مکلف شد. در این هنگام وزیر امور خارجه؛ سید عبدالواحد بلقزیز چه می‌کرد؟ او و سفیران در این روزها برای عروی وعده‌ی غذایی فراهم می‌کردند، یعنی فقط همکاری می‌نمودند! این قضاوت از خلال سخنان عروی در این باره در کتاب «مغرب و حسن دوم» که در سال 2005م چاپ شد، برمی‌آید.

عروی پادشاه کنونی مغرب؛ محمد ششم را هنگامی که ولی‌عهد بود، در سفر به افریقا، آسیا و اروپا همراهی کرد. منظور ملک حسن دوم از این همراهی و ملازمت این بود که به پسر و ولی‌عهدش چیزهایی را بفهماند که نمی‌توانست از مشاوران متملق که فقط بله قربان‌گو هستند، یاد بگیرد، زیرا این گونه افراد در پی اهداف خود بودند و مغرب را به سوی جهنم سوق می‌دادند. بدین ترتیب، عروی استاد محمد ششم است. آیا به همین سبب است که این پادشاه نَفَسی تازه و معاصر دارد؟

مشورتی که عروی بدان مکلف شده بود، فقط به عنوان یک مسؤولیت رسمی و اداری صرف نبود که از پیش تعیین شده باشد و در یک نشریه‌ی رسمی به شکل مصوبه و تصمیم انتشار یابد، زیرا عروی سمتی رسمی همانند مشاور، یا سفیر فوق العاده یا سفیر سیار و غیرثابت نداشت. این نیز در سال 1990 و 91 م به مناسبت تنش ایجاد شده در روابط مغرب و فرانسه آشکار شد؛ عروی مکلف شد با جناح چپ فرانسه ارتباط بگیرد. او با موروا، روکار، جوسبان و فایبوس که همگی از دوستان میتران بودند، دیدار داشت تا زنگ خطر موجود در روابط  مغرب و فرانسه را به صدا در آورد. چنین تنشی از 1965 تا کنون رخ نداده بود. در 1990م عباس فاسی سفیر مغرب در پاریس و عبداللطیف فیلالی وزیر امور خارجه‌ی کشور بود، ولی با وجود برخورداری از تجارب سیاسی متعدد و داشتن سمت‌های بالای حکومتی، نمی‌دانستند چه کنند. چرا فیلالی وزیر و فاسی سفیر نتوانستند چالش به وجود آمده با مهم‌ترین شریک اقتصادی، و کشوری دوست همانند فرانسه را حل کنند؟ رهبران احزاب کجا بودند؟ آیا در میان‌شان کسی نمی‌توانست در این باره انجام وظیفه کند؟ چرا حکومت حقوق وزیران را پرداخت می‌کند و میزان بودجه و ابزار آن را به اشاره‌ی انگشت آنان موکول می‌کند؟ تا هیچ کاری جز تصرف در امتیازات اعطاشده به خودشان انجام ندهند؟ 

عروی تا زمان بازنشستگی در سال 2000، تدریس در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه محمد پنجم در رباط را ادامه داد. این سالی است که در آن به جایزه‌ی کاتالونیای اسپانیا دست یافت. همان گونه که در سال‌های 1990 و 1997م به دست‌یابی به جایزه‌ی نویسندگان مغرب نایل آمد.

بنا بر این عروی مسیر شغلی آرامی داشته است: مخالفتی هوشیارانه، خدمات عمومی‌ای فعال و درخور، و زندگی فرهنگی و دانشگاهی‌ای سرشار از تولید. اگر عروی در قدرت حضور داشت، حتما سیاستمداری ممتاز بود. 

عروی .. صاحب تألیفاتی متنوع  

در شخصیت عروی مجموعه‌ای از تخصص‌ها در هم تنیده است: عروی مورخ، عروی اندیشمند، عروی داستان‌سرا، عروی تحلیل‌گر سیاسی، عروی منتقد ادبی و هنری.

عروی مورخ «مجمل تاريخ المغرب: چکیده‌ی تاریخ مغرب» را به دو زبان عربی در1984 ـ 1996 و فرانسوی در1970 نگاشت، و «الأصول الاجتماعية و الثقافية للحركة الوطنية المغربية1830-1912: اصول اجتماعی و فرهنگی جنبش ملی مغرب بین سال‌های 1830 تا 1912م» را در سال    1977، «مقاربات تاریخیة: پیوندهای تاریخی» را در 1992م، «مفهوم التاریخ» را در 1992م، و «الاسلام و التاریخ» را در 2000م تولید کرد. افزون بر مقالاتی که از وی در دانشنامه‌ی جامع، دانشنامه‌ی بریتانیا و یادی از میراث مغرب، به چاپ رسید.

عروی اندیشمند «الايديولوجيا العربية المعاصرة: ایدئولوژی معاصر عربی» را در1967، «العرب و الفكر التاريخي: عرب و اندیشه‌ی تاریخی» را در 1973، «أزمة المثقفين العرب: بحران روشنفکران عرب» را در1974، «مفهوم الايديولوجيا: مفهوم ایدئولوژی» را در1980، «مفهوم الحرية: مفهوم آزادی» را در1981، «مفهوم الدولة: مفهوم حکومت» را در1981، «ثقافتنا في ضوء التاريخ: فرهنگ ما در پرتو تاریخ» را در1983، «الإسلام والحداثة: اسلام و مدرنیته» را در1986، «مفهوم العقل: معنای خرد» را در1996، «اسلاموية، ليبرالية، عصرية: اسلام‌گرایی، لیبرالیسم و نوگرایی» را در1997 و «السنة والإصلاح: سنت و اصلاح» را در2008م به خوانندگان تقدیم کرد. 

عروی محلل سیاسی و یادداشت نویس کتاب‌های «الجزائر و الصحراء المغربية» را در1976، «خواطر الصباح: خاطرات سپیده دم» را در سی بخش بین سال‌های 2001 تا 2005م، و نیز «المغرب والحسن الثاني» را در سال 2005م منتشر ساخت. 

و عروی قصه‌گو آثار «الغربة» را در 1971م ، «الیتیم» را در 1978، «الفریق» را در 1986، «اوراق» را در1989، «غیلة» را در 1999 و «الآفة» را در 2006م به چاپ رساند. او بخشی از کتاب‌های خواطر الصباح و اوراق را به زبان فرانسوی در سال 2008م ترجمه کرد.

او بیش از 30 اثر دارد، با میانگین هر سال و ربع یک کتاب از سال 1967م که «الايديولوجيا العربية المعاصرة» را تولید کرد.

عروی در کتاب «الايديولوجيا العربية المعاصرة» قضایای امت عرب را در چهار مشکل طرح کرد: چالش اصالت یا هویت عربی، چالش استمرار تاریخی یا رابطه با گذشته، مشکل ارتباط با عقل کونی یا میزان ادغام در جامعه‌ی جهانی، و مشکل تعبیر یا تولیداتی فرهنگی که بیانگر موجودیت عربی باشد. 

این قضایا ناتوانی ملت عرب را در ادغام شدن در فرهنگ جهانی آشکار می‌کند. جهان نوین، اندیشه و تشکیلات جدیدی تولید کرده است. هر جامعه‌ای که بخواهد خیزش داشته باشد و برای رسیدن به اقتدار حکومتی و ملی، جامعه‌ای متشکل از طیف‌ها و طبقات آگاه به مسؤولیت داشته باشد، نمی‌تواند از شیوه‌های اندیشه و سامانه‌های تولیدی جهان نوین چشم‌پوشی کند. از این رو است که عروی خواهان گسستن از گذشته، رهایی از تقلید و غوطه‌وری در عرصه‌های گوناگون زندگی معاصر می‌شود. و این یعنی انقلاب فرهنگی و تبدیل شدن به فرهنگی دیگر. 

از نوشته‌ی پیش رو برمی‌آید که عروی روشنفکر با زندگی عمومی در بیش از چهار دهه تا امروز همراه بوده است، با این وجود سیاستمداران می‌گویند این روشنفکر نقش خویش را انجام نمی‌دهد. ای سیاستمداران این عیب است که چنین چیزی را نسبت به این روشنفکر بگویید! آیا چنین روشنفکری در آرامش و خواب خویش به سر می‌برد؟ این مرد که به سن 80 سالگی نزدیک شده است، هنوز بر تولید پای می‌فشارد.

مردان سیاست از روشنفکر چه می‌خواهند؟ در حالی که آنان خود تصمیم می‌گیرند و در جامعه و رسانه‌ها حکم می‌رانند! پس باید رسانه‌های سمعی و بصری را در اختیار او بگذارند تا به بیننده و شنونده بگوید چه تولید کرده و محتوای آن‌ چیست، بویژه در جامعه‌ای که نمی‌خواند و نیمی از آن به علت سیاست‌های فرسوده و ناکام آموزشی بیسواد است.       

آثار عروی به زبان فرانسوی:

L’Idéologie arabe contemporaine (Maspero, Paris, 1967, réed 1977 et 1982).

L’Histoire du Maghreb : un essai de synthèse (Maspero, Paris 1970, réed 1982).

La Crise des intellectuels arabes : traditionalisme ou historicisme ? (Maspero, Paris 1974, réed 1978).

L’Algérie et le Sahara marocain, Casablanca, 1976.

Les origines sociales et culturelles du nationalisme marocain (1830-1912), (Maspero, Paris 1977, réed 1980).

Islam et modernité (La Découverte, 1986).

Esquisses historiques, Centre culturel arabe,Casablanca- Beiroute, 1992.

Islam et Histoire : essai d’épistémologie (Albin Michel, 1999).

Le Maroc et Hassan II : un témoignage (PIU-Canada/Centre culturel arabe,Casablanca- Beiroute, 2005).

Les carnets d’Idriss, Centre culturel arabe,Casablanca-Beiroute, 2008.

Matinales, Centre culturel arabe,Casablanca-Beiroute, 2009.

آثار عروی به زبان عربی:

الغربة، رواية، دار النشر المغربية، الدار البيضاء، 1971.

العرب و الفكر التاريخي، دار الحقيقة بيروت 1973.

اليتيم، رواية، دار النشر المغربية، الدار البيضاء، 1978.

مفهوم الايديولوجيا، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1983(ط1، دار الفارابي، 1980).

مفهوم الدولة، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1981.

مفهوم الحرية، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1983.

ثقافتنا في ضوء التاريخ، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1983.

مجمل تارايخ المغرب، 3 اجزاء، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1984-2007.

الفريق، رواية، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1986.

أوراق، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1989.

مفهوم التاريخ، 2 أجزاء، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1992.

الايديولوجية العربية المعاصرة، صياغة جديدة، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1995.

مفهوم العقل، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1996.

غيلة، رواية، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 1998.

خواطر الصباح، يوميات ، 3 أجزاء، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 2001-2005.

الآفة، رواية، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 2006.

السنة و الاصلاح، المركزالثقافي العربي، الدار البيضاء/بيروت 2008.